«اخلاق اقتصادی» بخشی از آموزههای اسلامی است که از یکسو، مؤلفههای رشد و توسعه اقتصادی و رفاه عمومی را ارائه میکند. از سوی دیگر، شیوهها و عناصر مقابله با مفاسد و سالمسازی فعالیتهای اقتصادی را برمینمایاند و بستر لازم را برای رشد معنوی و سعادت ابدی انسان نیز فراهم میسازد.
این نوشتار، پس از اثبات رابطه اخلاق با اقتصاد و نقد مبانی سرمایهداری، مبنیبر جدایی آن دو، مهمترین عناصر اخلاق اقتصادی را در سه بخش «تولید»، «توزیع» و «مصرف» مورد بررسی قرار میدهد. «تحلیل اخلاق کار و تولید» و «بررسی نقش ارزشهای معنوی در رشد اقتصادی»، «تبیین شیوههای مقابله فرهنگی با زمینهها و آثار فقر و تکاثر»، «تبیین اصول حاکم بر اخلاق تجارت» و «معیارهای تعیین الگوی مصرف» از مباحث این نوشتار است.
قرآن، حدیث، اخلاق، اقتصاد، مکاتب اقتصادی، مکتب اقتصادی اسلام.
رشد اقتصادی در کنار سالمسازی فعالیتها و مقابله با مفاسد از یکسو و گسترش عدالت اجتماعی و برخورداری عموم مردم از رفاه نسبی از سوی دیگر، از مهمترین دغدغههای عصر حاضر در غالب جوامع، از جمله جامعه ماست. این در حالی است که مهمترین شیوهها و عناصر دستیابی به آنها در آموزههای اسلامی ارائه شده است. آنسان که توجّه به آنها در برنامهریزیهای اقتصادی و نهادینه کردن آنها در فرهنگ عمومی، به یقین میتواند تمدن سترگ اسلامی را احیا کند و رفاه و آسایش عمومی را به ارمغان آورد.
از کارآمدترین ایدههای اسلام در این موضوع، «آمیختن ارزشهای اخلاقی با اقتصاد» به هدف تأمین رفاه مادّی و سعادت اخروی انسان است. مراد از «اخلاق اقتصادی»، مجموعهای از صفات و رفتارها به منظور دستیابی به رشد اقتصادی پایدار و مطلوب، سالمسازی فعالیتهای اقتصادی و مصرف بهینه است و فرد مسلمان در پرتو اعتقادات دینی، خود را ملزَم به انجام دادن یا ترک کردن آنها میداند.
تحقیق در این موضوع، از دو جهت ضروری به نظر میرسد:
1. عناصر اخلاقیـ اقتصادی اسلام، در صورت تحقّق عینی، نقش تعیینکنندهای در عرصه رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و تعیین الگوی مصرف بهینه ایفا میکند و کارآیی اقتصاد مبتنی بر ارزشها را در عصر حاضر، نمودار میسازد.
2. تحقیق در این موضوع، سابقه زیادی ندارد و به طور کلّی، تاکنون کاری اساسی در این باره انجام نشده است.(1)
تا قرن پانزدهم میلادی، تجزیه و تحلیلهای اقتصادی، بر پایه اخلاق صورت میگرفت. از آن پس، بهویژه از زمان آغاز استقلال و جدایی علوم اجتماعی از فلسفه، اقتصاد نیز به تدریج از اخلاق فاصله گرفت(1) تا آنجا که بسیاری از مکاتب اقتصادی پس از قرن شانزدهم میلادی، بهویژه پیروان مکتب «سوداگرای»، «فیزیوکرات»ها و بیشترِ «کلاسیک»ها،(2) هرگونه ارتباط اخلاق و ارزشهای معنوی با رفتارهای اقتصادی را به صراحت انکار کردند.(3) از این رو، «جدایی اخلاق از اقتصاد»، نظریه غالب در عصر حاضر است.
به طور کلّی، مبانی و ادلّه منادیان جدایی اخلاق از اقتصاد را میتوان در دو مورد خلاصه کرد.
غالب اقتصاددانان معاصر بر این باورند که پدیدههای عینی و فعالیتهای اقتصادی انسان، بسان دیگر رخدادهای فیزیکی، تابع قوانین طبیعی و روابط علمی مشخصی است(4) که با روش تجربی قابل بررسی است. در نتیجه، مسائل ارزشی و اخلاقی به اعتبار تجربهناپذیری آنها، از قلمرو تحلیلهای علمی اقتصادی خارج است؛ چرا که با روش «علمی» نمیتوان آنها را اثبات یا نفی کرد.
بر همین اساس، علم تجارت که تا سدههای پیش، با بحثهای ارزشی و اخلاقی همراه بود،(1) مفاهیم ارزشی خود را از دست داد و جای آن را مطالب عینی و توصیفی گرفت.(2)
این دلیل از چند نظر مورد نقد است:
نخست آنکه پدیدههای فیزیکی و رفتارهای اقتصادی، با یکدیگر در این نکته اشتراک دارند که بر همه آنها، نظام علّی و معلولی حاکم است،(3) ولی میان این دو، تفاوت عمدهای وجود دارد. بر پدیدههای فیزیکی رابطه علیّت «جبری» حاکم است، در حالی که بر رفتارهای اقتصادی رابطه علّیت بر اساس «اختیار و اراده» حاکم است؛(4) زیرا همواره یک طرف این رابطه، انسان و رفتارهای اختیاری اوست که کم و بیش از ارزشها و باورهای شخص متأثر است؛(5) بنابراین، چگونه میتوان مبانی جهانبینی و ارزشی فرد را در تحلیلهای اقتصادی نادیده گرفت؟!
دوّم اینکه استدلال یاد شده، به فرض صحّت، صرفا جدایی اخلاق از «علم اقتصاد»(1) را ثابت میکند و این، به معنای بیگانه بودن اخلاق از «مکتب اقتصادی»(2) نیست؛ چرا که بیتردید، اصول اساسی مکتب اقتصادی، تحت تأثیر مسائل جهانبینی و مبانی اخلاقی شکل میگیرد؛ برای مثال، فردی که در اخلاق، پیرو مکتب لذّتگرایی است و سعادت را در نفع شخصی میداند،(3) هیچگاه نمیتواند در اقتصاد، طرفدار مکتب سوسیالیسم باشد که انگیزه نفع شخصی را ویرانگر تلقّی میکند.(4)
به نظر میرسد، مهمترین دلیل رویکرد اقتصاددانان سدههای اخیر به نظریه جدایی اخلاق و ارزشها از اقتصاد، نوع نگرش آنان نسبت به انسان و جایگاه او در نظام هستی است. نگرشی که پس از رنسانس، بر اساس اندیشههای انسانمحوری شکل گرفت و به جدایی دین از اجتماع و اخلاق از حقوق و اقتصاد منجر شد. مهمترین مبانی جهانبینی و انسانشناختی مکتب سرمایهداری، به عنوان مکتب رایج، عبارت است از:
1. «اصل فلسفی دئیسم» (الهیات طبیعی)(1): که نتیجه آن، اتّکای به عقل به جای وحی، نفی ارتباط خدا با جهان و جدا شدن انسان از آموزههای ادیان الهی است.(2)
2. «اصل ناتورالیسم» (طبیعت گرایی)(3): حاکمیت قوانین طبیعی بر جهان و در نتیجه، لزوم رهایی اقتصاد از تمامی قیدهای محدودکننده.(4)
3. «اصالت انسان» (اُمانیسم)(5): تکیه بر تجربهها، افکار و تمایلات انسان به عنوان ملاک شناخت حقیقت و معیار خوب و بد.(6)
4. «اصالت فرد»(7): اعطای ارزش بیشتری به فرد در قبال اجتماع و آزاد گذاردن افراد در کسب حدّاکثر نفع شخصی.(8)
5 . «اصل اخلاقی فایدهگرایی»: مطلوبیت افزایش سود و لذّت فردی به عنوان هدف رفتار آدمی.(9)
بنابراین، انسان در نظام سرمایهداری، موجودی بُریده از خدا و آموزههای وحیانی و بدون اصالت و مرجع تعیین ارزشهاست و پیوسته، تابع امیال و لذّتهای نفس است؛ از این رو، از احکام و ارزشهای مبتنی بر وحی و الزامات اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خوشنودی خداوند، سخنی به میان نمیآید.
مکتب سوسیالسیم نیز بر پایه «اصل ماتریالیسم»(1) و «جبر تاریخ»(2) استوار است؛ از این رو، به رغم توجّه سوسیالیستهای غیر مارکسیست به اخلاق،(3) این مسئله ممکن نیست، گستردگی و ضمانت اجرایی لازم را دارا باشد.
مکتب اقتصادی اسلام، دارای مبانی جهانبینی و انسانشناختی کاملاً متفاوت از دیگر مکتبهاست که پیوند اخلاق را با اقتصاد اجتنابناپذیر میداند.
در این دیدگاه، خداوند، محور و کانون عالم هستی است و رابطه او با جهان و انسان، بر اساس رابطه «خالقیت»،(4) «ربوبیت»،(5) «مالکیت»(6) و «رازقیّت»(7) استوار است. در این بینش، انسان، جانشین خداست(8) و طبیعت با تمام ثروتها و امکاناتش به عنوان «امانت»(9) در اختیار بشر قرار گرفته و او موظّف است، فعالیتهای اقتصادی خود را در چارچوب احکام و ارزشهای الهی به سامان رساند. «هدفداری»،(1) «مسئول بودن»،(2) «اختیار»،(3) «برخورداری از حیات جاوید»(4) و «دو بُعدی بودن» (بُعد مادی و معنوی)، از دیگر مبانی انسانشناختی در مکتب اسلام است. اصل اخیر (دو بعدی بودن انسان) از مهمترین اصولی است که ارتباط «اخلاق» را با «اقتصاد» الزامی میسازد؛ زیرا از دیدگاه قرآن، سرشت آدمی در بُعد مادّی، از «خاک تیره» و در بُعد معنوی، از «روح الهی»(5) است؛ از این رو، نیازها و تمایلات انسان نیز دو گونه است و تکامل او نیز در گرو رشد مطلوب هر دو بُعد میباشد. نادیده انگاشتن بُعد معنوی و روحی، آن گونه که محصول مبانی مکتب سرمایهداری است، آدمی را از مقام والای خود تنزّل میدهد و «انسان اقتصادی مطرود» از دیدگاه اسلام را شکل میدهد. برخی از ویژگیها و نشانههای رفتاری چنین انسانی این گونه است:
1. پیوسته، سود مادّی خویش را بر منافع دیگران ترجیح میدهد؛ از این رو، خسیس و خودخواه است: «و کان الإنسان قتورا».(6)
2. نمیتواند یا نمیخواهد منافع واقعی و درازمدّت خویش را در نظر گیرد: «بل تحبّون العاجلة* و تذرون الآخرة».(7)
3. سخت شیفته مال و ثروت است: «و إنّه لحبّ الخیر لشدید».(8)
4. کمظرفیت و کمطاقت است؛ از این رو، در مواجهه با مشکلات اقتصادی، بیتابی میکند و به هنگام گشایش و رفاه، بخل میورزد: «إنّ الإنسان خلق هلوعا* إذا مسّه الشرّ جزوعا* و إذا مسّه الخیر منوعا».(9)
5 . در صورت توانگری، سرکشی میکند: «إنّ الإنسان لیطغی* أن رآه استغنی»،(10)
برخود میبالد و بر دیگران فخر میفروشد: «إنّه لفرح فخور».(1)
در مقابل، انسانِ «تربیت یافته، تزکیه شده و اخلاقمدار» قرار دارد که خلیفه خدا،(2) معلّم و مسجود فرشتگان،(3) و برخوردار از کرامتی ویژه(4) و مقامی بس ارجمند است و از دیدگاه اسلام، «انسان اقتصادی مطلوب» به شمار میرود. ویژگیهای چنین انسانی که در مقابل ویژگیهای انسان اقتصادی مطرود قرار دارد، چنین است:
1. با منافع دیگران هماهنگ، بلکه در موارد لازم، آن را بر منفعت شخصی خودش مقدّم میدارد: «و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة»(5).
2. دلداده و وابسته به ثروتش نیست، بلکه آن را در مسیر رضایت الهی: «ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات اللّه»(6) و خدمت به نیازمندان: «و فی أموالهم حقّ للسائل و المحروم»(7) به کار میگیرد.
3. متین و خویشتندار است. در برابر نابسامانیهای اقتصادی و مشکلات زندگی، شکیبایی میورزد: «و الصابرین علی ما أصابهم»(8) و هنگام رفاه و آسایش، طغیان نمیکند و به سرمستی و شادمانی و فخرفروشی آلوده نمیشود: «إنّه لفرح فخور* إلاّ الذین صبروا و عملوا الصالحات»(9).
4. آیندهنگر و دارای بینشی عمیق است؛ از این رو، دارایی خویش را در «سودایی مقدس»، وسیلهای برای نیل به منافع درازمدّت و سود و لذّت پایدار قرار میدهد: «إنّ الذین یتلون کتاب اللّه و أقاموا الصلاة و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّا و علانیةً یرجون تجارة لن تبور* لیوفیّهم أجورهم و یزیدهم من فضله»(10).
بیتردید، دستیابی به چنین اوصاف و شخصیتی، جز در پرتو آموزههای اخلاقیِ مبتنی بر وحی و تزکیه نفس(11) امکانپذیر نیست و این مهم که همان تربیت و هدایت انسانها به سوی کمال و تعالی است، هدف اصلی نظام اقتصادی اسلام به عنوان بخشی از مجموعه دین است و بدینسان، پیوند ناگسستنی اخلاق با اقتصاد آشکار میگردد.
برای روشن کردن بیشتر این پیوند و آثار آن، آموزههای اسلامی را در سه بخش «اخلاق کار و تولید»، «اخلاق توزیع و تجارت» و «اخلاق مصرف» به اختصار بررسی میکنیم.
امروزه نظریهپردازان اقتصاد و توسعه بر این باورند که از میان سرمایههایفیزیکی ، تکنولوژی و انسانی، آنچه بیش از همه در مسیر تحوّلات تمدّن بشری، مهم و مؤثر است، «متغیر کلان سرمایه انسانی و بهرهوری صحیح از آن» میباشد.(1) از سوی دیگر، عامل زیربنایی تحوّلات صنعتی و اقتصادی، «تغییر خصلت اخلاقی و فرهنگی و وجود تصوّرات عمومی درست از مفاهیم اساسی توسعه، همچون کار و زمان» است.(2)
آموزههای اسلامی، بیش از هر مکتب و اندیشهای، به ارزش و اخلاق کار، اهتمام ورزیده است که در صورت ارائه صحیح و نهادینه شدن آن در فرهنگ عمومی، تحوّلات ژرفی را در جهت تکامل اخلاق کار و رشد اقتصاد ملّی(3) موجب میشود.
با آنکه کار نزد بسیاری از نژادهای بشری در روزگاران گذشته، امری سخت، سخیف و مخصوص بردهها به شمار میرفته است،(1) در معارف اسلامی، کار و فعالیتهای تولیدی، جایگاهی بس ارجمند دارد؛ قرآن کریم در آیههای فراوانی یادآوری میکند که خداوند، منابع و امکانات تولید را در اختیار انسانها قرار داده و با تأکید بر تصرّف در عوامل تولید، آنان را به آباد کردن زمین و برطرف کردن نیازهایمعیشتی خود، تشویق کرده است و میفرماید: «هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها»(2)؛ «اللّه الذی سخّر لکم البحر لتجری الفلک فیه بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلّکم تشکرون* و سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض جمیعا منه»(3).
مصداق بارزِ «ابتغاء فضل» در این گونه آیهها، «فعالیتهای تولیدی» است. افزون بر اینها، آیههایی که به «فراهمسازی زمینه تولید»(4) اشاره دارند و نیز آیههایی که به «مطلق تصرّف»(5) یا «آمادگی همهجانبه»(6) فرمان میدهند، نیز به گونه التزامی، بر مطلوبیت فعالیتهای تولیدی دلالت دارند.(7)
روایتهایی که دیدگاه اسلام را در این باره مشخص کردهاند، نیز از تنوع و گستردگی ویژهای برخوردارند: «ارزشگذاری معنوی فعالیتهای تولیدی»،(8) «تبیین ارزش مادّی کار(9) و فلسفه و آثار آن»،(10) و «تشویق عملی به کار و تولید در سیره معصومان»،(1) بخشی از این آموزههاست. از مجموع این آموزهها در این زمینه، نکات ذیل استفاده میشود:
1. در نظام ارزشگذاری اسلام، کار و تولید، نه امری صرفا مادّی، بلکه عبادتی بزرگ و دارای ارزش ذاتی است؛ بدین معنا که کار و تولید، صرفا مقدّمه کسب کردن سود و درآمد یا ضرورتی برای جلوگیری از فقر نیست، بلکه نفس کار کردن به سبب آثار مثبت اقتصادی، روحی و اخلاقی آن مطلوب است؛ از این رو، انسان در عین توانگری و بینیازی، موظّف به کار و تلاش است(2) و در عین حال، ارزش آن، به رعایت اخلاق کار منوط میباشد.
2. حقّ تولید و بهرهبرداری از زمین و امکانات آن، برای تمام انسانهاست، نه گروهی خاص.(3)
3. کار و تلاش با اخلاق و دینداری، رابطهای متقابل دارد؛ کار، بستر مناسبیبرای رشد فضیلتهای اخلاقی و یاور انسان در دینداری است(4) و در مقابل، گزارههای اخلاقی و آموزههای دینی، مشوّق و زمینهساز کار بیشتر است.
4. بیکاری، افزون بر رکود اقتصادی، آثار مخرّبی نیز بر جسم، جان و اخلاق آدمی وارد میکند و زمینه بروز «مفاسد اخلاقی و اجتماعی» و «سلب نشاط زندگی»(5) را فراهم میسازد.
قبلاً اشاره شد که ارزش کار و تولید در اسلام، به رعایت اخلاق و ارزشهای دینی در این عرصه منوط است. عناصر اخلاقی کار و تولید در آموزههای دینی بسیار گسترده است. تحقّق عینی این عناصر، از یکسو، زمینهساز گسترش و بهینهسازی فعالیتهای تولیدی و در نتیجه رشد اقتصادی است و از سوی دیگر، ضمن جهتدهی به فعالیتها و سرمایهگذاریها، سالمسازی آنها را موجب میشود. برخی از مهمترین این عناصر به همراه کارکرد اقتصادی ـ اخلاقی آنها چنین است:
در نگرش اسلام، هدف نهایی انسان، تکامل در پرتو نیل به قرب الهی است؛(1) از این رو، هدف نهایی نظام اقتصادی اسلام، فراهم کردن زمینههای لازم برای دستیابی افراد به کمال مطلوب است. برای تحقّق این هدف، یکسری «اهداف میانی» مطرح میگردد که از یکسو، به عنوان انگیزههای فعالیتهای تولیدی فرد مسلمان تلقّی میشود و از سوی دیگر، مقدمه نیل به هدف نهایی است.
«انجام دادن وظایف عبادی»،(2) «تأمین نیازهای زندگی(3) و رسیدن به رفاه نسبی»،(4) «خودکفایی و اقتدار جامعه»،(5) و «مشارکت در خدمات اجتماعی»(6) از مهمترین اهداف فرد مسلمان در کار و تولید است.
تفاوت در هدفها و انگیزهها، یکی از وجوه تمایز کار و تولید در مکتب اقتصادی اسلام با مکتب سرمایهداری است؛ چرا که در مکتب سرمایهداری، هدف از تولید، صرفا افزایش دادن سود و درآمد است؛(7) از این رو، مجالی را برای اندیشیدن در ارزشها و رعایت محدودیتهای اخلاقی در کار و تولید باقی نمیگذارد.
«وجدان کاری» به معنای «گرایش به انحام دادن صحیح کار و وظایف شغلی، بدون نظارت مستقیم» است(1) که از نشانههای آن، انجام کار بیشتر و بهتر، کنترل درونی و مسئولیتپذیری است.(2) عواملی چند بر ایجاد و تقویت وجدان کاری مؤثر است که در متون دینی، مورد توجّه و تأکید قرار گرفته است؛ «اصلاح نگرش» (نفی پارهای از پندارهای نادرست و خرافی درباره سرنوشت انسان و جوامع(3))، «رضایتمندی از کار» (از طریق تبیین ارزش معنوی و اجتماعی و آثار کار)، «آموزش و الگوسازی»،(4) «تقویت احساس مسئولیت»(5) و «توجّه دادن جامعه به پیآمدهای ضعف وجدان کاری»(6) از این عوامل است.
«تخصّص و تعهّد»، دو ویژگی اساسی نیروی کار و مدیریت است که در آموزههای دینی، به شدّت مورد تأکید است، به گونهای که ممکن نیست هیچیک بدون دیگری، ملاک ارزیابی و مطلوبیت باشد: «إنّ خیر من استأجرت القویّ الأمین»(7)؛ «قال اجعلنی علی خزائن الأرض إنّی حفیظ علیم».(8)
در بینش اقتصادی اسلام، «متعهّد غیر متخصّص» در ردیف «متخصّص خائن» قرار میگیرد. امام صادق علیهالسلام در این باره میفرمایند: «ما أبالی ائتمنتُ؛ خائنا أو مضیّعا»(1)؛ از این رو آگاهی از دانشهای هر زمان و افزایش تخصّص، در کنار پاکی و تعهّد، از وظایف دینی نیروی کار است، به گونهای که تعهّد او اقتضا میکند، از پذیرش کاری که تخصّص و توان آن را ندارد، خودداری ورزد.
نظم و انضباط و مدیریت زمان، از مهمترین عوامل بهرهبرداری بهینه از سرمایههاست؛ از این رو، علاوه بر تأکید بر رعایت نظم،(2) شاخصههای انضباط در فعالیتهای اقتصادی نیز مورد تأکید است.
برخی از این شاخصهها عبارت است از: «تقسیم وقت»،(3) «تقسیم کار بر اساس توانمندیها و تخصّص افراد»،(4) «رعایت میانهروی در کار با پرهیز از سستی یا حرص و آزمندی»(5) و «رعایت میانهروی به هدف پاسداشت سلامت جسمی و روحی و رسیدگی به سایر وظایف».
افزون بر این موارد، ارزشهای اخلاقی ـ اقتصادی دیگری نیز در عرصه کار و تولید، در آموزههای دینی مورد تأکید است(6) که تفصیل آنها مقال دیگری را میطلبد.
بیتردید، هدف ارزشهای اعتقادی و اخلاقی در گام نخست، بازسازی و تکامل روحی انسان و تهذیب نفس اوست. با این حال، ارزشهای مبتنی بر جهانبینی دینی (در صورت تحقّق عینی و عدم تحریف آن) تأثیر تعیینکنندهای در پیشرفت اقتصادی افراد و جوامع دارد. این نکته یادکردنی است که اعتقاد به تأثیر معنویات بر اقتصاد، هرگز به معنای نفی یا تضعیف نقش اسباب مادّی نیست، بلکه مقصود این است که در کنار عناصر مادّی همچون سرمایه، تکنولوژی و نیروی کار ماهر؛ و عوامل معنوی مانند اعتقادات دینی صحیح و اخلاق و اعمال نیک نیز در رشد اقتصادی مؤثر است.
تأثیر باورها و رفتارهای ارزشی و ضد ارزشی بر رشد و رکود اقتصادی، به سه گونه قابل تحلیل است:
در جهانبینی اسلامی، همه پدیدهها به «علّة العلل» و «موجد حقیقی»؛ یعنی خداوند متعال باز میگردد. اوست که به واسطه «اسباب»،(1) تمام پدیدهها را ایجاد میکند. این اسباب، در اسباب مادّی و طبیعی منحصر نیست، بلکه عواملی معنوی نیز در ایجاد پدیدهها تأثیر دارد که از قلمرو مشاهده، اندیشه و دانش بشری خارج است و تنها با کمک آموزههای وحیانی کشف و اثبات میگردد؛(2) برای نمونه، از دیدگاه قرآن و حدیث، «استغفار» یکی از عوامل رشد و فزونی عوامل تولید و رفاه اقتصادی است: «استغفروا ربّکم إنّه کان غفّارا* یرسل السماء علیکم مدرارا* و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنّات و یجعل لکم أنهارا»(3) هر چند بخشی از تأثیرات اقتصادی استغفار که ناشی از ترک آلودگیهای اخلاقی و رفتاری و تحقّق استغفار عملی(1) است، برای ما قابل فهم است، لکن ظاهر متون دینی از آن حکایت دارد که تأثیر غیبی و پنهانی آن، بسیار عمیقتر است؛ چرا که از یکسو، از آن به عنوان «عامل بارش باران فراوان»، «جاری شدن رودها» و «فزونی فرزندان» (نیروی انسانی) یاد شده که معمولاً از اختیار بشر خارج است؛ از سوی دیگر، بر اساس متون روایی، حتی استغفار لفظی نیز به گونهای تأثیرگذار است.(2)
نقش ارزشهای معنوی دیگر همچون «انگیزه سالم»،(3) «نماز»،(4) «دعا»(5) و «قرائت قرآن»(6) در رشد اقتصادی نیز برای این منظور قابل تحلیل است.
ارتباط بسیاری از ارزشها و ضد ارزشها با رشد و رکود اقتصادی، کاملاً ملموس و طبیعی است؛ برای نمونه، قرآن کریم، «تقوای جمعی ملّتها» را عامل رشد و رفاه اقتصادی و «تقوای فردی» را عامل فزونی روزی و خلاصی از مشکلات میداند: «و لو أنّ أهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض»(7)؛ «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجا* و یرزقه من حیث لا یحتسب».(8)
تقوا در حقیقت، همان تعهّد درونی برای انجام دادن وظایف و ترک کردن محارم الهی است.(9) تحقّق تقوای اقتصادی به ترک آلودگیها (هواپرستی و تنپروری، خیانت، احتکار و دروغ) و تقویت ارزشها (احساس مسئولیت، وجدان کاری، صبر و استقامت، نظم و...) منوط است که از عناصر مهم دستیابی به رشد و رفاه اقتصادی هستند. ضمن آنکه تأثیرهای غیبی و پنهانی تقوا بر افزایش روزی و رشد اقتصادی نیز با توجّه به ظاهر آیههای 2 و 3 سوره طلاق ثابت میشود.(1)
پارهای از ارزشها و ضد ارزشها، هر چند ظاهرا با فعالیتهای اقتصادی ارتباط مستقیمی ندارد، در واقع، زمینه رشد یا رکود اقتصادی را فراهم میسازد؛ برای مثال، تقویت «فرهنگ انفاق» به توزیع عادلانه ثروت در جامعه کمک میکند. بنا بر بررسیهای تجربی در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، تعدیل و توزیع ثروت بر رشد اقتصادی تأثیر مثبتی دارد.(2)
به طور کلّی، ارتباط با خدا و گرایش به معنویات و فضیلتهای اخلاقی، ضمن تأمین آرامش روحی افراد وتقویت همگرایی اجتماعی وتثبیت امنیت سرمایهگذاری بستر مناسبی را برای رشد و شکوفایی اقتصادی فراهم میسازد. بدین علّت است که افزون بر عناصر پیشگفته، از «ایمان»،(3) «شکر»،(4) «امانت و صداقت»(5) و «انفاق»(6) به «عوامل رشد اقتصادی» و از «کفران نعمت»،(7) «ظلم»(8) و «ربا»(9) به «عوامل رکود اقتصادی» یاد شده است.(1)
ذکر این نکته نیز لازم است که در نگاهی سطحی، بهویژه از منظر اقتصاد معاصر، عناصری همچون زهد و قناعت، از عوامل رکود اقتصادی به شمار میرود؛ چرا که میل به افزایش سود مادّی از ضروریات و پیشنیازهای انگیزشی رشد اقتصادی است، درحالی که زهد و قناعت، آدمی را به اِعراض از سود و ثروت و رضایت به حدّاقل امکانات دعوت میکند! توجّه به مفاهیم صحیح و کارکرد این عناصر نشان میدهد که عناصر یاد شده، نهتنها عامل رکود اقتصادی نیست، بلکه بر اساس متون دینی، در شمار عوامل رشد اقتصادی قلمداد میگردد. از مجموع آموزههای دینی برمیآید که زهد به طور کلّی، دارای دو بُعد است:
1. «بُعد روحی»: یعنی دل نبستن و شیفته نشدن به مظاهر مادّی، نه محرومیت از امکانات مادّی.(2)
2. «بُعد عملی»: یعنی برداشت کم برای بازدهی زیاد.(3)
«زهد عملی» مربوط به صرفهجویی در مصرف است و هرگز عرصه تولید را شامل نمیشود،(4) در نتیجه، معلوم میشود که تفسیر زهد به «ترک فعالیتهای اقتصادی»، برداشتی انحرافی و ویرانگر از این عنصر سازنده است.
توصیه به «قناعت» در آموزههای دینی نیز به هدف ایجاد کردن یک ویژگی مثبت در شخصیت انسان است که موجب رضایتمندی و لذّتیابی انسان از حدّاقلهای زندگی میشود(5) و به صورت ترک آزمندی و زیادهخواهی نمود مییابد.
به خوبی روشن است که آرامش روانیِ ناشیِ از این گونه فضیلتها(1) در کنار اثرات عملیشان در عرصه مصرف، خود زمینهساز رشد اقتصادی است.(2)
مشکل اساسی اقتصاد، از دیدگاه مکتب سرمایهداری، «کمبود نسبی منابع طبیعی»(3) و از دیدگاه مارکسیسم، «مشکل تضادّ بین شکل تولید و روابط توزیع»(4) است. ولی از منظر اسلام، مشکل اساسی اقتصاد، به «خود انسان و ظلم و کفران او»(5) برمیگردد. ظلم او در عرصه اقتصادی به شکل توزیع نابرابر ثروت و نیز مبادلات ناسالم نمود مییابد و کفران او، به شکل اِهمال منابع طبیعی تولید و مصرف نادرست است؛ از این رو، بخشیاز آموزههای اخلاقی ـ اقتصادی اسلام، به دو عرصه «توزیع ثروت» و «توزیع کالاها و خدمات» (مبادلات) اختصاص دارد:
توزیع نابرابر ثروت و امکانات، از مهمترین مشکلاتی است که اغلب جوامع بشری و از جمله کشور ما از آن رنج میبرد.(6) آموزههای اسلامی، به هدف برقراری عدالت اقتصادی و مقابله با فقر و زراندوزی (تکاثر)، شیوههایی را ارائه نموده است که یکی از آنها «مقابله فرهنگی با خاستگاهها و پیآمدهای فقر و تکاثر در قالب ارائه اخلاق اقتصادی» است.
تحقّق اخلاق اقتصادی و رفتارهای برخاسته از آن که در ادامه میآید، بر یک سلسله اصول اعتقادی و زیرساختهای معرفتی جامعه اسلامی مبتنی است که مهمترین این اصول سه مورد است:
1. اصل مالکیت خداوند و جانشینی و امانتدار بودن انسان.
2. اصل عدالت،(1) نفی افراط و تفریط مالی (فقر و تکاثر) و لزوم برخورداری «تمام مردم» از «همه امکانات»(2) با پذیرش اختلافی معقول در سطح برخورداری.(3)
3. اصل اخوّت(4) که در عرصه اقتصادی، به شکل مواسات مالی(5) و نیز ایثار مالی،(6) به شدّت مورد تأکید است.
با توجّه به پیآمدهای ناگوار فقر و تکاثر در ابعاد گوناگون، از جمله آثار منفیروحی و اخلاقی آنها،(7) آموزههای دینی با طرح شیوه «مقابله فرهنگی با فقر و تکاثر و آثار آنها» تلاش میکند تا از یکسو زمینه عدالت اقتصادی را فراهم سازد و از سوی دیگر، آثار نامطلوب فقر و تکاثر را بهویژه در عرصه اعتقادی و اخلاقی خنثی کند. مهمترین ابعاد این شیوه از این قبیل است:
این بُعد به دو گونه، صورت پذیرفته است:
الف) تأکید بر ارزشهای اصیل از دیدگاه اسلام، همچون «ایمان و عمل صالح»،(8) «تقوا»،(1) «علم»،(2) «جهاد مالی و جانی»،(3) «زهد»(4) و «ایثار».(5)
ب) به کارگیری واژگان پرکاربردِ ادبیاتِ نظامِ ارزشی جامعه تکاثری، در مفاهیم معنوی و ارزشی. در واقع، بهرهگیری از بار ارزشی این واژهها (که ریشه در حسّ منفعتطلبی انسان دارد) به سود معنویت و سعادت ابدی انسان؛ برای نمونه، به کارگیری واژههای «تجارت»،(6) «خرید و فروش و سود»(7) و «ثروت»(8) در مفاهیم معنوی.
این بُعد به شیوههای گوناگون نمود یافته است؛ از جمله: «حذف ثروت از معیارهای ارزیابی»،(9) «تبیین جایگاه ثروتمندانِ متکاثر و زراندوزان، به عنوان سرچشمههای ظلم اقتصادی»(10) و نیز «تأکید بر همنشینی با محرومان و دوری از متکاثران».(11)
به هدف تحقق عدالت و دستکم کاستنِ اثرات نامطلوب اخلاقی و اجتماعی فقر و ثروت زیاد، وظایفی اخلاقی و رفتاری برایثروتمندان و فقیران مؤمن ارائه شده است. در بخش وظایف ثروتمندان میتوان به دو مورد اشاره کرد:
الف) تبیین اخلاق توانگری ؛ همچون: «نگرش توحیدی به ثروت»،(12) «لزوم آراسته شدن به فضیلتهایی همچون سخاوت،(1) فروتنی(2) و شکر(3)» و «پرهیز از بخل،(4) طغیان(5) و لهو(6)».
ب) تأکید بر رسیدگی به محرومان در دو بُعد «عاطفی»(7) و «مالی».(8)
رسیدگی به بُعد مالی محرومان از سوی ثروتمندان بخش قابل توجهی از آموزههای دینی به آن اختصاص یافته است. درباره وظایف فقرا نیز افزون بر تشویق به کار و تلاش برای رهایی از فقر،(9) بر رعایت «اخلاق تنگدستی» تأکید میشود.
برخی از این وظایف عبارت است از: «آراسته شدن به «غنای نفس» (عزّت نفس) و پرهیز از اظهار فقر»،(10) «پرهیز از تکدّیگری»(11) و «پرهیز از تواضع ذلّتگونه در برابر ثروتمندان».(12)
به خوبی روشن است که تحقّق اخلاق فقر و ثروت در جامعه، ارزشهای نظام سرمایهداری و تکاثری را به حاشیه میراند و ضمن بسترسازی برای عدالت اجتماعی، پیآمدهای فقر و تکاثر را نیز کاهش داده و یا خنثی میسازد.
آموزههای اخلاقی ارائه شده در این بخش، بیشتر بر «اخلاق تجارت» متمرکز است که بخش قابل توجّه و غالبا مستقلّی از متون حدیثی و فقهی به آن اختصاص دارد.(1) در این مقام برای اختصار تنها به ذکر اصول حاکم بر اخلاق تجارت و نمودهای آن و پارهای از نکات لازم بسنده میکنیم. اصول حاکم بر اخلاق تجارت و مصادیق برخاسته از آن عبارت است از:
1. «اصل توجّه به معنویات»: در قالب یاد خدا و معاد و توجّه به نماز در هنگام داد و ستد.(2)
2. «اصل عدالت»: رعایت میزان سود عادلانه،(3) حذف واسطهگری غیر لازم،(4) نفی کمفروشی(5) و مداخله نکردن در معامله دیگران.(6)
3. «اصل خیرخواهی و نفی غِش(7) (فریب)»: ممنوعیت فروش کالاهای تقلّبی(8) و نفی تبلیغات خلاف واقع.(9)
4. «اصل احسان»(10): پرهیز از سودخواهی در موارد خاص،(11) مواسات مالی(12) و آسانگیری در معامله.(1)
5. «اصل امانت بودن اموال»: ممنوعیت راکدگذاری سرمایه(2) و نفیاحتکار.(3)
روشن است که تجارت مورد تأکید اسلام، تنها در چارچوب احکام و ارزشهای اخلاقی تحققپذیر است که در غیر این صورت، مورد نکوهش قرار میگیرد(4) و با توجّه به همین نکته، راه رهایی از گزارههای متعارضنما درباره تجارت، آشکار میگردد؛ از این رو، برای نهادینه شدن اخلاق تجارت، راهکارهایی از قبیل «آموزش عمومی»،(5) «تحکیم بنیانهای اعتقادی»(6) و «نظارت بر بازار»(7) مطرح میشود.
مصرف، از نظر اقتصادی، هم علّت غایی تولید و توزیع است و هم علّت صوری؛ بدین معنا که این، مصرفکننده است که به تولید و چگونگی توزیع، شکل و جهت می دهد. نقش مصرف بر سایر عرصههای اجتماعی و سیاسیو نیز آثار آن بر جسم و جان آدمی کاملاً روشن است.
از سوی دیگر، الگوی مصرف فرد و جامعه، متأثر از عوامل متعدّد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و در این میان، اصول و ارزشهای اخلاقی و دینی، نقش تعیینکنندهای در تعیین الگوی مصرف دارد.
آنچه در پی میآید، نگاهی به اصول و محدودیتهای مصرف از دیدگاه قرآن و حدیث است که در تعیین الگوی مصرف متناسب با اهداف و جهانبینی اسلام تأثیرگذار است.
در اقتصاد سرمایهداری، هدف نهایی از مصرف، «افزایش مطلوبیت» (لذّت و رضایت فرد) است؛(1) از این رو، خواستههای انسانی، فراتر از دایره نیازهای متعادل جسمی و روحی است و شامل نیازهای کاذب و افراط در نیازهایحقیقی نیز میشود. در مکتب اسلام که سعادت مادّی و معنوی فرد و جامعه را هدف نهایی دارد، یکسری اهداف میانی و به تعبیری بهتر، راهکارهای تحقّق هدف نهایی برای مصرف مطرح شده است، بدین سبب، غالبا در کنار امر به مصرف، به هدف آن نیز اشاره شده است. «رعایت تقوا»،(2) «انجام کارهای شایسته»،(3) «شکر»(4) و «ادای حقوق»(5) بخشی از اهداف و انگیزههای مصرف میباشند.
از آنجا که مصرف از دیدگاه اسلام، همچون مقدمهای برای رسیدن به سعادت حقیقی و کمال مطلوب است، مصرف کالاهایی که آدمی را از رسیدن به آن باز دارد، ممنوع است. مهمترین محدودیتهای مصرف در ذیل میآید:
1. کالاهای ممنوع.(6)
2. اسراف و تبذیر(7): به سبب پیآمدهای بیشمار اسراف و تبذیر در عرصه اقتصادی،(1) تضییع حقوق دیگران،(2) مفاسد اخلاقی(3) و سقوط معنوی ناشی از آن دو،(4) بخش وسیعی از آموزههای اخلاقی ـ اقتصادی اسلام، به این موضوع اختصاص دارد. بخشی از این آموزهها عبارت است از:
الف) تعیین معیارهای اسراف و تبذیر؛ شامل: مصرف در راه معصیت،(5) تضییع کالاها،(6) زیانبار بودن مصرف(7) و استفاده فراتر از حدّ نیاز.(8)
ب) تبیین گسترده اسراف و تبذیر(9) و استثنا ناپذیر بودن آن.(10)
ج) تبیین زمینهها و عوامل اسراف و تبذیر؛ از جمله: ناآگاهی،(11) هواپرستی،(12) رذیلتهای اخلاقی،(13) الگوپذیری از مسرفان،(14) و تولید و عرضه نادرست کالا.(15)
د) شیوههای مقابله؛ همچون: تقویت باورها،(16) نظارت همگانی(17) و تربیت خانوادگی.(1)
3. اتراف (رفاهزدگی و مصرفگرایی افسارگسیخته): «اتراف» که به معنایبرخورداری از نعمت فراوان و غرق شدن در شهوات و خوشگذرانیهای توأم با غرور و طغیان است،(2) از محدودیتهای مصرف در اسلام و از وجوه تمایز این مکتب با مکتب سرمایهداری به شمار میرود.
از دیدگاه قرآن کریم، پدیده اتراف، زمینهساز تکذیب حق و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی،(3) فساد اخلاقی و رفتاری(4) و نابودی فرهنگها و تمدنهاست؛(5) از این رو، شیوههایی برای مقابله با آن ارائه کرده است: تقویت باورها و ارزشهای اصیل، برقراری عدالت اجتماعی،(6) و دوریِ خواص از اتراف و رفاهزدگی.(7)
از دیدگاه اسلام، چگونگی و مقدار مصرف، بر اساس معیارها و اصولی مشخص میگردد که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1. اصل نیاز: تأمین نیازمندیهای مادی(8) و دستیابی به رفاه نسبی(9) (به دور از اسراف و تجملگرایی) از مهمترین اصول حاکم بر مصرف است. با این حال، یکی از مباحث اساسی در عرصه اخلاق مصرف، نفی نیازهای غیر واقعی است. نیازهایی که ناشی از خواستههای نفس و امیال بیکرانه آدمی،(1) تبلیغات بازرگانی(2) و یا برخاسته از شأنهای اعتباری(3) است که نهتنها ضرورتی ندارند، بلکه عامل سقوط و انحطاط روحی، اخلاقی و اجتماعیاند.
2. اصل تقدیر معیشت:(4) یعنی تدبیر امور اقتصادی و انضباط مالی با توجّه به سه محور «نیازها»، «تناسب درآمدها با هزینهها»(5) و «شرایط اقتصادی جامعه و عموم مردم».(6)
3. اصل اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در مصرف(7) که با دو معیار «نیاز» و «شرایط زمان»(8) تعیین میگردد.
4. اصل توجّه به اولویتها در هزینههای مصرفی.(9)
5 . اصل سادهزیستی و قناعت.(1)
6 . اصل الگوناپذیری از بیگانگان.(2)
7. اصل انفاق مازاد درآمد.(3)
این اصول و ارزشها، همگی در راستای مبانی نظام اقتصادی اسلام و به منظور دستیابی به هدف نهایی و سعادت مادّی و معنوی انسان سامان یافته است.
1. j25vd@noavar.com
1. البته نگاشتههای معدودی درباره اصل ارتباط اخلاق با اقتصاد و یا طرح بخشی از مسائل آن تدوین یافته است که میتوان به اخلاق و اقتصاد تألیف آمار تیاسن، دور القیم و الاخلاق فی الاقتصاد الاسلامی اثر یوسف القرضاوی و الحیاة ج3ـ6 تألیف محمدرضا و محمد و علی حکیمی اشاره کرد. ر.ک: محمد واعظزاده خراسانی، «اهمیت و ضرورت بحثهای اقتصاد اسلامی»، مجموعه مقالات فارسی اوّلین مجمع بررسیهای اقتصاد اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1369ش.، ص17ـ 18.
1. ر.ک: محمود منتظر ظهور، اقتصاد خرد و کلان، چاپ نهم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376 ش.، ص41؛ باقر قدیری اصلی، سیر اندیشه اقتصادی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1368 ش.، ص2ـ4؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، چاپ دوم، تهران، سمت، 1374 ش.، ص1ـ2.
2. درباره این مکاتب، ر.ک: یداللّه دادگر و تیمور رحمانی، مبانی و اصول علم اقتصاد، چاپ اوّل، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1380 ش.، ص45ـ47؛ محمود منتظر ظهور، اقتصاد خرد و کلان، ص41ـ 55.
3. ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، ص88 ـ91، 94، 97ـ102؛ لوئی بدن، تاریخ عقاید اقتصادی، ترجمه هوشنگ نهاوندی، چاپ دوم، تهران، مروارید، 1343 ش.، ص214، 295، 296، 321 و 322.
4. ر.ک: فریدون تفضّلی، تاریخ عقاید اقتصادی، چاپ اوّل، تهران، نشر نی، 1372 ش.، ص70؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصادی اسلامی، ص1ـ2.
1. در گذشته، «علم اقتصاد» به مثابه یکی از شاخههای «علم اخلاق» مورد بحث قرار میگرفت و حتی در غرب، اقتصاد به عنوان یکی از دروس اصلی در رشته «علوم اخلاقی» بود. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمی، 1373 ش.، ص40؛ آمار تیاسن، اخلاق و اقتصاد، ترجمه حسن فشارکی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات شیرازه، 1377 ش.، ص1ـ3.
2. ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، ص1ـ2؛ آمار تیاسن، اخلاق و اقتصاد، ص2ـ3.
3. قرآن کریم از قوانین ثابت و اساسی حاکم بر نظام هستی و جوامع بشری به «سنّة اللّه» تعبیر کرده است که هرگز دگرگون نمیشود. ر.ک: اسراء/ 77؛ احزاب/ 38 و 62؛ فاطر/ 43؛ غافر/ 85؛ فتح/ 23.
4. در مورد اراده و اختیار انسان، ر.ک: کهف/ 29؛ انسان/ 3؛ رعد/ 11.
5. ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، ص1ـ2 و 22ـ23.
1. هر چند برای «علم اقتصاد» تعریفهای گوناگونی ارائه شده است، به اختصار میتوان آن را علمی دانست که به تجزیه و تحلیل رویدادهای اقتصادی و کشف علل و عوامل آنها برای رسیدن به اهداف اقتصادی میپردازد.
برای اطلاع بیشتر، ر.ک: جان مارسل جین فینی، اصول علم اقتصاد، ترجمه هوشنگ نهاوندی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات مدرسه عالی حسابداری، 1350 ش.، ص 1ـ4؛ پل ساموئل سون، اقتصاد، ترجمه حسین پیرنیا، چاپ پنجم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350 ش.، ص6؛ محمود منتظر ظهور، اقتصاد خرد و کلان، ص26ـ 28؛ یداللّه دادگر و تیمور رحمانی، مبانی و اصول علم اقتصاد، ص34.
2. مجموعه اصول و چارچوبهای کلّیِ چگونگی برخورد با مسائل اقتصادی را «مکتب اقتصادی » مینامند که شامل «بایدها» و «نبایدها»ی کلّی در زمینه تولید، توزیع و مصرف است. ر.ک: محمدباقر الصدر، اقتصادنا، چاپ دوم، المجمع العلمی للشهید الصدر، 1408 ق.، ص377ـ381؛ سیدرضا حسینی، الگوی تخصیص درآمد و نظریه رفتار مصرفکننده مسلمان، چاپ اوّل، تهران، مرکز نشر و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379 ش.، ص14ـ 15.
3. ر.ک: ابوالقاسم خوشحال، امهات فلسفه اخلاق، چاپ اوّل، مشهد، انتشارات بنفشه، 1380 ش.، ص81 ـ82 .
4. ر.ک: یداللّه دادگر و تیمور رحمانی، مبانی و اصول علم اقتصاد، ص48.
1. Naturalism.
2. ر.ک: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلالالدین اعلم، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، 1370 ش.، ج5، ص179؛ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ سوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1379 ش.، ص75ـ76؛ لوسنین گلدمن، فلسفه روشنگری، ترجمه و پژوهش شیوا (منصوره) کاویانی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات فکر روز، 1375 ش.، ص72ـ 75؛ سیدرضا حسینی، الگوی تخصیصی درآمد و نظریه رفتار مصرفکننده مسلمان، ص81 .
3. Naturalism.
4. ر.ک: فریدون تفضّلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ص70ـ76؛ شارل ژید و شارل ریست، تاریخ عقاید اقتصادی، ج 1، ترجمه کریم سنجابی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1354 ش.، ص14، 107 و 108.
5. Humanism.
6. ر.ک: تونی دیویس، اومانیسم، ترجمه عباس مخبر، چاپ اوّل، تهران، نشر مرکز، 1378 ش.، ص38 و 170ـ183؛ سیدرضا حسینی، الگوی تخصیصی درآمد و نظریه رفتار مصرفکننده مسلمان، ص82 .
7. Individulism.
8. ر.ک: آنتونی آرا بلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ترجمه عباس مخبر، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز، 1368 ش.، ص 19ـ21؛ سید رضا حسینی، الگوی تخصیص درآمد و نظریه رفتار مصرفکننده مسلمان، ص83 .
9. ر.ک: محمود منتظر ظهور، اقتصاد خرد و کلان، ص53؛ سیدرضا حسینی، الگوی تخصیص درآمد و نظریه رفتار مصرفکننده مسلمان، ص84 .
1. ر.ک: کارل مارکس، فقر فلسفه، ترجمه فارسی، تهران، 1358 ش.؛ محمود منتظر ظهور، اقتصاد خرد و کلان، ص59 ـ61؛ شارل ژید و شارل ریست، تاریخ عقاید اقتصادی، ج2، ص144ـ 145.
2. ر.ک: آندره پیتیر، مارکس و مارکسیسم، ترجمه شجاع الدین ضیائیان، 1352 ش.، ص37؛ ناصر مکارم شیرازی، پایان عمر مارکسیسم، قم، انتشارات نسل جوان، ص107؛ باقر قدیری اصلی، سیر اندیشه اقتصادی، ص152ـ153.
3. ر.ک: باقر قدیری اصلی، سیر اندیشه اقتصادی، ص122ـ140؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، ص98ـ100.
4. برای نمونه، ر.ک: انعام/ 102؛ رعد/ 16؛ زمر/ 62؛ غافر/ 62؛ لقمان/ 11.
5. برای نمونه، ر.ک: انعام/ 164؛ سجده/ 5 .
6. برای نمونه، ر.ک: آل عمران/ 109 و 129؛ نساء/ 126، 131 و 132.
7. برای نمونه، ر.ک: هود/ 6؛ عنکبوت/ 60؛ سبأ/ 24؛ یونس/ 31.
8. ر.ک: بقره/ 30.
9. ر.ک: نور/ 33؛ حدید/ 7؛ نیز: محمد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 ش.، ج2، ص13.
1. ر.ک: مؤمنون/ 115 و 116؛ نیز: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، فلسفه اخلاق، چاپ دوم، قم، 1377 ش.، ص125 و 129.
2. ر.ک: تکاثر/ 8؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 166.
3. ر.ک: کهف/ 29؛ رعد/ 11؛ انسان/ 3.
4. برای نمونه، ر.ک: توبه/ 100؛ نساء/ 134؛ انسان/ 27.
5. ر.ک: سجده/ 7ـ 9؛ حجر/ 28 و 29.
6. اسراء/ 100.
7. قیامت/ 20 و 21.
8. عادیات/ 8.
9. معارج/ 19ـ21.
10. علق/ 6 و 7.
1. هود/ 10.
2. ر.ک: بقره/ 30.
3. ر.ک: بقره/ 33ـ34.
4. ر.ک: اسراء/ 70؛ حجرات/ 13.
5. حشر/ 9.
6. بقره/ 265.
7. ذاریات/ 19.
8. حج/ 35.
9. هود/ 10 و 11.
10. فاطر/ 29 و 30.
11. بدینسان معلوم میگردد که توصیف انسان به صفات مذموم در قرآن، در مورد «انسان تربیت نایافته» است که تحت تأثیر بُعد «مادی» و «خاکی» خود، به این حالات گرفتار شده است.
1. ر.ک: مایکل تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، چاپ دوم، تهران، وزارت برنامه و بودجه، 1366 ش.، ج1، ص473؛ سعید معیدفر، فرهنگ کار، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه کار و تأمین اجتماعی، 1380 ش.، ص1.
2. ر.ک: سعید معیدفر، فرهنگ کار، ص1؛ محمد ستاریفر، درآمدی بر سرمایه و توسعه، چاپ اوّل، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی رحمهالله ، 1374 ش.، ص171ـ172.
3. متأسفانه در سطح ملّی، شاهد نوعی بحران در تلقّی از کار، ارزش، اخلاق و فرهنگ کار هستیم. بیشتر کارشناسان اقتصادی، فرهنگ و اخلاق کار را در ایران، نسبتا ضعیف میدانند. ر.ک: تکامل فرهنگ کار (مجموعه مقالات)، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه کار و تأمین اجتماعی، 1372 ش.؛ نیز: سعید معیدفر، بررسی میزان اخلاق کار و عوامل فردی و اجتماعی مؤثر بر آن، چاپ اوّل، تهران، مؤسسه کار و تأمین اجتماعی، 1377 ش.، ص13.
1. ر.ک: سعید معیدفر، بررسی میزان اخلاق کار و عوامل فردی و اجتماعی مؤثر بر آن، ص19ـ20 و 75ـ76؛ همو، فرهنگ کار، ص12ـ23.
2. هود/ 61 .
3. جاثیه/ 12 و 13.
4. ر.ک: اعراف/ 10؛ حجر/ 20 و... .
5. ر.ک: ملک/ 15؛ بقره/ 168؛ انعام/ 141، 142 و... .
6. ر.ک: انفال/ 60 .
7. ر.ک: سیدمحمدکاظم رجائی، معجم موضوعی آیات اقتصادی قرآن، چاپ اوّل، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382 ش.، ص61 ـ156.
8. برای نمونه، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش.، ج5، ص78 و 260؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر، ج3، ص147 و 243.
9. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص273.
10. ر.ک: همان، ص86؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.، ج3، ص86 و 106.
1. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص73و75؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج103، ص16.
2. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص148ـ 149.
3. با توجّه به آیههای مربوط که همگان را مخاطب قرار داده است.
4. ر.ک: محمد بن محمد بن النعمان (الشیخ المفید)، الامالی، چاپ دوم، قم، 1413 ق.، ص172.
5. ر.ک: عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، چاپ اوّل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1366 ش.، ص152؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج103، ص106.
1. ر.ک: مؤمنون/ 115؛ نجم/ 42؛ فجر/ 27ـ30؛ ذاریات/ 56؛ نیز: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ اوّل، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق.، ج18، ص394ـ 395؛ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمهالله ، فلسفه اخلاق، ص125 و 129.
2. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص73؛ ج6، ص287.
3. ر.ک: همان، ج5، ص72 و 78؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، چاپ ششم، تهران، مکتبة الاسلامیه، 1403 ق.، ج12، ص11.
4. ر.ک: اعراف/ 32؛ نحل/ 5، 6 و 7؛ نیز: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج6، ص238ـ512؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج79، ص295ـ324.
5. ر.ک: انفال/ 60؛ فتح/ 29.
6. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص74؛ ج7، ص54 ـ 55؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج100، ص67.
7. ر.ک: اس. چارلز موریس و اون. آر. فیلیپس، تحلیل اقتصادی، نظریه و کاربرد، ترجمه حسن سبحانی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش.، ج2، ص5 ـ6؛ جعفر عبادی، مباحثی در اقتصاد خرد، چاپ اوّل، تهران، سمت، 1370 ش.، ص16ـ17.
1. ر.ک: سعید معیدفر، بررسی میزان اخلاق کار و عوامل فردی و اجتماعی مؤثر بر آن، ص18.
2. ر.ک: میرمحمد سیدعباسزاده، وجدان کار: رهیافت عملی و کاربردی، چاپ اوّل، ارومیه، آرشیا، 1374 ش.، ص11ـ14.
3. ر.ک: رعد/ 11، نجم/ 39؛ نیز: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج11، ص312ـ313؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج10، ص145؛ ج6، ص317ـ319؛ ج23، ص41ـ47، ج24، ص426ـ 428.
4. سیره معصومان علیهمالسلام در عرصه کار و تولید، تأکیدی بر ضرورت آموزش و الگوسازی برای تقویت وجدان کاری عمومی به شمار میرود.
5. ر.ک: نحل/ 93؛ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1403 ق. ، ج1، ص253.
6. ر.ک: عبد الواحد بن محمّد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص326 و 463؛ محمد بن یعقوب کلینی الکافی، ج5، ص148.
7. قصص/ 26.
8. یوسف/ 55 .
1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص300: «برای من تفاوتی ندارد که به خائن امانت بسپارم، یا به کسی که [از امانت مراقبت نمیکند و آن را] تباه میسازد».
2. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 47.
3. ر.ک: قصص/ 73؛ یونس/ 67؛ اسراء/ 12؛ نیز: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 382؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص113؛ ج75، ص321.
4. ر.ک: زخرف/ 32؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص101؛ نیز: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 31.
5. ر.ک: حسن بن علی بن شعبة الحرّانی، تحف العقول، ترجمه آیتاللّه کمرهای، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1398 ق.، ص233؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص81 و 127.
6. از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: «توجّه به کیفیت»، «استفاده بهینه از امکانات»، «توجّه به اولویتها در تولید»، «نفی استثمارپذیری»، «پذیرش کار متناسب با توان»، و «حفظ منابع طبیعی و محیط زیست».
1. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص182.
2. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص59؛ ج2، ص184ـ 185؛ ج8، ص200ـ203؛ ج10، ص288؛ ج16، ص201.
3. نوح/ 10ـ12؛ نیز ر.ک: هود/ 3 و 52.
1. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 409؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، چاپ اوّل، دمشق، دار القلم ـ بیروت، الدار الشامیه، 1416 ق.، ص609.
2. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص551 و 553.
3. ر.ک: همان، ج2، ص105.
4. ر.ک: محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، ج2، چاپ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش.، ص120؛ ابوبکر عبدالرازق، المصنف، تحقیق حبیبالرحمن الاعظمی، چاپ اوّل، المجلس العلمی، ج3، ص49.
5. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص468 و 551؛ ج3، ص475؛ ج5، ص115؛ ج8، ص93.
6. ر.ک: همان، ج2، ص610.
7. اعراف/ 96.
8. طلاق/ 2 و 3.
9. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص375؛ ج19، ص226 و 328.
1. همچنین، ر.ک: متقی هندی، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 109 ق.، ج3، ص96؛ محمد ریشهری، التنمیة الاقتصادیة فی الکتاب و السنّة، چاپ اوّل، قم، دار الحدیث، 1380 ش.، ص309ـ310.
2. ر.ک: حسین نمازی، نظامهای اقتصادی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1374 ش.، ص81 ـ82.
3. ر.ک: اعراف/ 96؛ نیز: یوسف القرضاوی، دور القیم و الاخلاق فی الاقتصاد الاسلامی، چاپ اوّل، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1417 ق.، ص164.
4. ر.ک: ابراهیم/ 7؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 427.
5. ر.ک: محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الامالی، چاپ اوّل، دار الثقافة، قم، 1414 ق.، ص676 .
6. ر.ک: سبأ/ 39؛ روم/ 39؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 132 و 244.
7. ر.ک: نحل/ 112؛ سبأ/ 15ـ21؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص274؛ ج8، ص395.
8. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 53.
9. ر.ک: بقره/ 276؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص423؛ عبدالرحمن سیوطی، الجامع الصغیر، چاپ اوّل، بیروت، دارالفکر، 1401 ق.، ج2، ص22.
1. بدین سان معلوم میگردد که بخش عمدهای از رشد اقتصادی جوامع پیشرفته، نه معلول فساد اخلاقی آنان، بلکه مرهون رعایت بعضی از اصول اخلاقی و در واقع، رعایت تقوای اقتصادی است. گو اینکه بخشی از آن، بهویژه در کشورهای غربی، نتیجه استعمار و استثمار (غصب ثروت و امکانات) کشورهای جهان سوم در طول سالیان متمادی است که از دیدگاه اسلام کاملاً مردود است.
2. ر.ک: حدید/ 23؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 431.
3. ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، چاپ نهم، تهران، صدرا، 1372 ش.، ص247.
4. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: محمد جمال خلیلیان اشکذری، فرهنگ اسلامی و توسعه اقتصادی، چاپ اوّل، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381 ش.، ص193ـ 195.
5. با توجّه به مفهوم لغوی قناعت. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، چاپ اوّل، بیروت، دار الفکر، 1410 ق.، ج8، ص297.
1. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 363.
2. ر.ک: عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص393.
3. ر.ک: حسین نمازی، نظامهای اقتصادی، ص343؛ باقر قدیری اصلی، کلیات علم اقتصاد، چاپ هفتم، تهران، سپهر، 1372 ش.، ص19.
4. ر.ک: محمدباقر الصدر، ص335ـ 345.
5. ر.ک: ابراهیم/ 32 و 34؛ محمد باقر الصدر، ص346ـ 348.
6. برای نمونه، بر اساس آمار، امروزه 200 نفر از ثروتمندترین افراد جهان، ثروتی بیش از مجموع درآمد 45 درصد جمعیت جهان دارند! در کشور ما نیز 70% ثروت کشور، نصیب 20% مردم میشود! ر.ک: اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال هجدهم، شماره 193ـ194، مهر و آبان 1382 ش.، ص161؛ ابراهیم رزّاقی، اقتصاد ایران، چاپ اوّل، تهران، نشر نی، 1376 ش.، ص 202؛ عیار، ضمیمه اقتصادی روزنامه قدس، شماره 4585، 5 آذر 1382 ش. ، ص2.
1. برای اطلاع بیشتر در این باره، ر.ک: محمدرضا و محمدعلی و علی حکیمی ، الحیاة، چاپ اوّل، تهران، مکتب نشر الثقافة الاسلامیة، 1368 ش.، ج6، ص430.
2. ر.ک: بقره/ 22 و 29 و 168؛ اعراف/ 10؛ ابراهیم/ 32؛ الرحمن/ 10؛ واژههای «لکم»، «للنّاس» و «للأنام» در این آیهها مورد توجّه است.
3. ر.ک: زخرف/ 32.
4. ر.ک: حجرات/ 1؛ آل عمران/ 103.
5. برای نمونه، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص171؛ حسن بن علی بن شعبة الحرانی، تحف العقول، ص339؛ عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص417.
6. ر.ک: حشر/ 9؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص172.
7. ر.ک: محمدرضا و محمدعلی و علی حکیمی، الحیاة، ج4، ص278ـ317.
8. برای نمونه، ر.ک: توبه/ 20؛ سبأ/ 37.
1. ر.ک: بقره/ 197؛ اعراف/ 26؛ حجرات/ 13.
2. ر.ک: بقره/ 247؛ زمر/ 9؛ مجادله/ 11.
3. ر.ک: انفال/ 72 و 74؛ توبه/ 20؛ صف/ 10 و 11.
4. ر.ک: حدید/ 23.
5. ر.ک: حشر/ 9؛ انسان/ 8 .
6. واژه «تجارت» نُه بار در قرآن آمده است که در سه مورد، مفهوم معنویِ آن اراده شده است. ر.ک: صف/ 10 و 12؛ غافر/ 29 و 30؛ بقره/ 16.
7. ر.ک: توبه/ 111.
8. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 37، 76 و 363؛ نیز: محمدرضا و محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج3، ص336ـ357.
9. ر.ک: سبأ/ 37؛ زخرف/ 33ـ 35؛ مؤمنون/ 55 و 56 .
10. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت، 320.
11. ر.ک: هود/ 29؛ کهف/ 28.
12. ر.ک: نمل/ 40؛ کهف/ 98.
1. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج68، ص354.
2. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 398.
3. ر.ک: همان، حکمت 65 .
4. ر.ک: آل عمران/ 180.
5. ر.ک: طه/ 81 .
6. ر.ک: منافقون/ 9.
7. ر.ک: بقره/ 263؛ ماعون/ 1ـ2؛ فجر/ 17؛ ضحی/ 9ـ10؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص199 و 201.
8. بیش از 190 آیه در قرآن (حدود 3% کل آیههای قرآن) به موضوع انفاق اختصاص یافته است؛ برای نمونه، ر.ک: بقره/ 261ـ274.
9. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص86 .
10. ر.ک: بقره/ 273؛ حسن بن علی شعبة الحرانی، تحف العقول، ص40.
11. ر.ک: بقره/ 273؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص19ـ20.
12. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 219 و 398.
1. برای نمونه، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص150، «باب آداب التجارة»؛ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج3، ص192، «باب التجارة و آدابها و فضلها و فقهها»؛ محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، ج7، ص2، «باب فضل التجارة و آدابها...»؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص282، «ابواب آداب التجارة»؛ شهید ثانی، شرح اللمعة، ج3، ص294، «القول فیالآداب»... .
2. ر.ک: نور/ 37؛ جمعه/ 9؛ محمد بن یعقوب کلینی ، الکافی، ج5، ص156.
3. در این بخش، بر تعیین میزان سود، بر اساس قانون عرضه و تقاضا و بدون زیان وارد شدن به فروشنده و خریدار و نیز نفی تبانی و ایجاد انحصار برای بالا بردن قیمتها تأکید میشود، چیزی که امروزه در قالب تشکیل کارتلها و تراستها، گستره کمی و کیفی فزایندهای یافته است. ر.ک: نهج البلاغه، نامه 53؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص161 و 164.
4. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص1688.
5. در قرآن کریم، 21 آیه به صورت مستقیم یا اشاره، به این موضوع پرداخته است. برای نمونه، ر.ک: مطفّفین/ 1ـ3؛ اسراء/ 35.
6. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، چاپ سوم، قم، جامعه مدرسین، 1413 ق.، ج4، ص3.
7. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص160.
8. ر.ک: همان؛ نیز: متقی هندی، کنز العمّال، ج2، ص159.
9. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص60 و 559.
10. ر.ک: نحل/ 90؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 53.
11. همچون سود بردن از مؤمن در دادوستد جزئی و نیز سود بردن از درماندگان. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص154 و 310.
12. ر.ک: همان، ص166.
1. ر.ک: محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، ج7، ص18.
2. توبه/ 34 و 35؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص258ـ260 و 269ـ274؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص91.
3. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 53؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص165.
4. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج3، ص199؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص150.
5. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص150.
6. ر.ک: مطفّفین/ 4ـ6؛ حسن بن علی بن شعبة الحرانی، تحف العقول، ص26.
7. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص151 و 161.
1. ر.ک: جوزف آ. شومپتر، تاریخ تحلیل اقتصادی، ترجمه فریدون فاطمی، چاپ اوّل، نشر مرکز، تهران، 1375 ش.، ج1، ص170ـ 175.
2. ر.ک: مائده/ 88؛ بقره/ 168؛ طه/ 81 .
3. ر.ک: مؤمنون/ 51.
4. ر.ک: بقره/ 172؛ نحل/ 114.
5. ر.ک: انعام/ 141.
6. این کالاها در فقه به تفصیل مطرح شده است؛ برای نمونه، ر.ک: به مباحث فقهی ذیل بقره/ 173؛ مائده/ 3 و 90؛ انعام/ 141 و 145؛ نحل/ 115؛ نیز، ر.ک: سیدمحمدکاظم رجائی، معجم موضوعی آیات اقتصادی قرآن، ص330ـ334.
7. برای مفهوم و تفاوت آن دو ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص148؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج12، ص97؛ محمد علی الانصاری، دراسة حول الاسراف فی الکتاب و السنة، چاپ اوّل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1421 ق.، ص19.
1. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص52.
2. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج3، ص167؛ نیز، ر.ک: دفتر تبلیغات اسلامی شعبه خراسان، پدیدهشناسی فقر و توسعه، چاپ اوّل، قم، بوستان کتاب، 1380 ش.، ج1، ص220ـ221؛ ج2، ص244ـ248.
3. ر.ک: شعراء/ 151 و 152.
4. ر.ک: انعام/ 141؛ اعراف/ 31؛ مؤمن/ 28؛ اسراء/ 26 و 27.
5. ر.ک: محمد بن مسعود العیاشی، تفسیر عیّاشی، ج2، ص288.
6. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص52.
7. ر.ک: همان، ص53 .
8. ر.ک: اعراف/ 31؛ عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص359؛ نیز، ر.ک: محمدعلی الانصاری، دراسة حول الاسراف فی الکتاب و السنّة، ص33ـ34.
9. ر.ک: محمدرضا و محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج4، ص203ـ 215.
10. ر.ک: انعام/ 141؛ اسراء/ 29؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص11 و 32 و ج5، ص67.
11. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 67.
12. ر.ک: کهف/ 28.
13. ر.ک: یونس/ 83؛ دخان/ 31؛ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج4، ص11ـ12.
14. ر.ک: شعراء/ 151؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص137.
15. ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص618 ـ 619.
16. ر.ک: تکاثر/ 8؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 126.
17. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اوّل، بیروت، دار المعرفه، 1406 ق.، ج7ـ 8، ص310.
1. ر.ک: نعمان بن محمد تمیمی، دعائم الاسلام، چاپ دوم، مصر، دار المعارف، 1385 ق.، ج2، ص115.
2. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص17؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص166.
3. ر.ک: سبأ/ 34؛ زخرف/ 23ـ24؛ مؤمنون/ 23ـ37؛ واقعه/ 45ـ 48.
4. ر.ک: قلم/ 12ـ14؛ سبأ/ 34ـ 35؛ شعراء/ 147ـ152؛ اسراء/ 16.
5. ر.ک: اسراء/ 16.
6. ر.ک: عبدالواحد بن محمد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص340؛ نیز: رضا حقپناه، «پیآمدهای اتراف»، اندیشه حوزه، شماره 6، سال 5، ص171ـ 178.
7. ر.ک: محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج1، ص395؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص613 و ج17، ص10.
8. برای آگاهی از گستره نیازهای مادّی مورد نظر اسلام، ر.ک: محمدرضا و محمد و علی حکیمی، الحیاة، ج6، ص112ـ149.
9. ر.ک: اعراف/ 32؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص556؛ ج6، ص526 و 536.
1. ر.ک: یوسف/ 53؛ حسن بن علی بن شعبة الحرانی، تحف العقول، ص37.
2. استفاده از ابزار «تبلیغات» برای ایجاد نیاز کاذب به مصرف، از شیوههای رایج سرمایهداران بزرگ دنیاست. (برای تفصیل آن، ر.ک: ای. ک. هانت، تکامل نهادها و ایدئولوژیهای اقتصادی، ترجمه سهراب بهداد، چاپ اوّل، تهران، 1358 ش.، ص138ـ 139). معصومان علیهمالسلام با سیره خود، از هرگونه اقدامی که تبلیغ عملی مصرفگرایی تلقّی میشد، منع میکردند. برای نمونه، ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 7ـ 8، ص310.
3. از مجموع آموزههای دینی برمیآید که رعایت «شأن» در بهرهبرداری از امکانات، دو گونه است:
1. هر فرد، برای انجام صحیح وظایف خود، برابر شأن (یعنی موقعیت و مسئولیت خود) از امکانات مادّی بهره گیرد. این گونه شأن، توأم با «نیاز» و پذیرفتنی است.
2. شأنهای اعتباری، بدین معنا که شخص، به سبب مقام و موقعیت اجتماعی خود یا بستگانش، خود را نیازمند مصرف کالاهای گرانقیمت و تجملاتی بداند! رعایت چنین شأنی، مردود و نکوهیده است. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 200؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص410؛ ج5، ص339ـ343؛ احمد عابدینی، «امام خمینی، سادهزیستی و مسئله شأن»، فقه، شماره 21 و 22، سال 6، ص293 و 329ـ349.
4. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص32.
5. ر.ک: طلاق/ 7.
6. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص166.
7. ر.ک: فرقان/ 67؛ مائده/ 87؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص55.
8. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص411؛ ج6، ص442؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، نامه 45.
9. ر.ک: محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، ج6، ص171؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص32.
1. ر.ک: محمد ین یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص241؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 221 و 467. گفتنی است که مطلوبیت سادهزیستی و قناعت، منافاتی با اصل اعتدال ندارد؛ زیرا مرز مطلوبیت سادهزیستی، حدّاقل اعتدال است؛ یعنی در محدوده اعتدال، به مصرف کمتر بسنده شود. اما سادهزیستی فراتر از حدّ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام از یکسو به سبب شرایط دشوار اقتصادی آن زمان و از سوی دیگر، وظیفه خاص «رهبری جامعه» بوده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص410؛ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه 200 و نامه 45.
2. ر.ک: محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، ج6، ص172؛ محمد ریشهری، التنمیة الاقتصادیة فی الکتاب و السنّة، ص246.
3. ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، حکمت 118.